دلم از تو گرفته

با اینکه خیلی دوستت دارم اما ، دلم از تو گرفته …


ببین چشمانم را که قطره های اشک بر روی آن نشسته


نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ، نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی


اینگونه میشود که در لحظه های دلتنگی ام با غمها سر میکنم نه با صدای مهربان تو، این حسرت است که در دلم نشسته از

سوی تو….


هر چه خودم را به بی خیالی میزنم نمیشود ، نمیتوان از تو گذشت، نمیتوان به هوای نبودنت در ساحل بی قراریها نشست ،

تنها میشود بی تو ، بی نفس دفتر زندگی را برای همیشه بست!


با اینکه خیلی دلم از تو گرفته ، بغض گلویم را گرفته ، اما نمیدانی ، تو نمیدانی که چه عشقی در دلم نهفته !


آن روزی که آمدی و مرا در آغوش گرفتی ، با تمام وجود مرا در میان گرفتی گذشت ، چه زود رفت آن حس زیبای

عاشقانه ، چه  زود عشقمان شد ، یک قصه عاشقانه …


چه زود دل کندی از همه چیز ، آنقدر از آن روز گذشته که حتی رنگ چشمهایم را نیز دیگر یادت نیست!


این منم که هنوز هم روز به روز بیشتر به تو دل میبندم ، این تویی که میگویی اینک دارم از احساسات تو میخندم!


آهای بی وفا ، بیا و اشکهایم را ببین ، پس مرامت کجاست، یک ذره احساس داشته باش ،پس آن وجدان قلبت کجاست؟


تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ، بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از

عشقم یاد نکردی!


دلم از تو گرفته ، با اینکه دلشکسته هستم ، نمیدانی چه شبهایی را با همین دل شکسته به انتظارت نشستم تا امشب نیز فردا

شود ، شاید دلم دوباره با دیدنت خوشحال شود…


نیامدی و حسرت شد آن انتظار ، نیامدی و نیامدی تا دلم شد بیمار…


با اینکه دلم از تو گرفته ، بدان که خیلی دوستت دارم ، من که جز تو کسی را در این دنیا ندارم ، ای بی وفای من ، مرا هم

نگاه کن ، تو  فقط با من باش، بعد از آن هر چه دلت خواست با قلبم بازی کن!

[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:27 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


 

بی قراری

در این شبهای بی قراری چیزی نمانده که با دلم در میان بگذاری


همه چیز از احساست پیداست ، در این لحظه های نفسگیر ، چیزی نمانده جز دلتنگی و انتظار


و این دل عاشق من ، همیشه بهانه میگیرد از من …


بهانه تو را ، تو را میخواهد نه دلتنگی ها را، تو را میخواهد نه به انتظارت نشستنها را!


در این شبهای بی قراری چیزی نمانده از من ، جز یک دل بهانه گیر


باز هم گرچه نیستی در کنارم ، اما در این هوای سرد ، عشق نفسهایت مرا گرم نگه داشته…


به این خیال که تو هستی ، همه چیز سر جای خودش باقیست ، تنها جای تو در کنارم خالیست، به این خیال که تو

هستی شبهایم مهتابیست ، تنها درد من در این شبها ، تنهاییست !


به این خیال که تو هستی ، بی خیال همه چیز شده ام ، در حسرت دوری ات تنها و آشفته ام!


کجا بیایم که تو باشی ، کجا بروم که تو را ببینم ، کجا بنشینم که تو هم بیایی،دلم تنها به این خوش است که هر جا

باشی ،همیشه در قلبم میمانی


اما تو بگو دلتنگی هایم را چه کنم؟ ، لحظه به لحظه بهانه های این دل بی تابم را چه کنم؟ تو بگو اشکهایم را چه کنم

، انتظار ، انتظار ، این انتظار سخت را چه کنم؟


فرقی ندارد برایم دیگر ، مهم این است که تو هستی ، مهم این است که همیشه و همه جا مال من هستی


اگر من در این گوشه تنها نشسته ام و به تو فکر میکنم ، تو در گوشه ای نشسته ای و در خیالت به من نگاه میکنی ،

اگرمن با هر تپش از قلبم تو را یاد میکنم ، تو در آن گوشه با یادت مرا آرام میکنی


اگر من در این گوشه چشم انتظار نشسته ام ، تو در آن گوشه از شوق دیدار همه ی چوب خطهای این انتظار را پاک

میکنی…

[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:25 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

او هـــــم آدم اســـــت

اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت

غـــــصـــــه نـــــخور

اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن

یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش میکند

یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــیفهمد

یک روز شکــــستن را درک مــــیکند

آن روز میـــــفهـــــمـــــد کـــــه

آه هایی کـــــه کشـــــیدی از ته قلبـــــت بوده . . 

[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:30 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

http://www.uploadtak.com/images/c8218___.jpg

می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…!

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:36 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

دوستت دارم!
این جا
 
آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
 
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
 
که نمیدانم
 
در این سرزمین
 
با اینهمه فریب
 
چگونه ست که دلم هنوز
 
خواب باران را دوست دارد!

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:32 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


یک فنجان قهوه تلخ
 
یک شکلات تلخ که از گرمای فنجان در بشقاب زیرینش آب شده است
 
ماهواره و انتن قطع شده
 
تمام شبکه ها برفکی بیش نشان نمی دهد
 
کلافه شده ام
 
روی کاناپه نشستم
 
این حال و روز من است اما این ها نشانه ی تنهای من نیست
 
چراکه صدای باد و یاد و خاطرات تو
 
مجال تنهایی نمیدهد
 

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:30 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

عکس زیبا لبخند

 

یڪ تکــّــه لبـפֿـنـבم را بستـﮧ بندے ڪرבه ام 

براے ِ روزے ڪہ اتفاقے تـــو را مے بینم … 

آنقـבر تمیز میـפֿـنـבم 

ڪہ بـہ פֿـوشبختے ام פـساבت ڪنے … 

و مَـــטּ בر جیب هایم בست هاے ِ פֿـالے ام را فَریب مے בهم 

ڪہ اَمـטּ تریـטּ جاے ِ בُنیا را انتـפֿـاب ڪرבه انـב . .

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:29 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

عکس و متن عاشقانه

 

اگه می تونستم تو دنیا یه چیز دیگه باشم ....

می خواستم اشک تو باشم...

که تو چشمات متولد بشم

روی گونه هات زندگی کنم

و روی لب هات بمیرم

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:28 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]




هر نفس...

درد است که می کشم

ای کاش

یا بودی

یا اصلا نبودی


این که هستی و کنارم نیستی

دیوانه ام می کند...

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:20 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]





فلسفه نباف شاعر!

چه ممکن - چه محال

چه جبر - چه اختیار

چه هر کووفت دیگری...!

او

رفته است دیگر!... 

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:20 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]





برای بعضـــی دردـ هـا نه میتوان گریــــــه کَــرد

نه میتوان فریــــــآد زد

برای بعضـــی دردـها

فقـــط میتوان

نگــــآه کَرد و

بی صـــــدا شکست

 

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:19 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]




می دانـی؟!

مـیـتـرسم بـگـویـد دوستـت دارم و . . .

مـن یـاد تـو بـیفـتم !!

[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:17 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

561220_174431822711060_430920315_n

هر چه بگویم که بهانه آوردی و رفتی ، هر چه بگویم مرا به بازی و گرفتی و


شکستی بی فایده هست ، تو رفته ای و حرفهایم بیهوده است


به آن اندازه غمگین نیستم از رفتنت ، چون میدانستم روزی میروی

[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:47 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

Image107

گرفته دلم ، کجایی که سرم را بگذارم بر روی شانه هایت


تا پی ببرم به آن دل پر از نیازت


تا تو را در میان بگیرم


تا همانجا در آغوشت برایت بمیرم

[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:47 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

Image9

حتی اگر سایه ای را از دور دستها ببینم خوشحال میشوم


میدوم به سویت ، تا میرسم غریبه ای را میبینم به جایت


دلم سرد میشود، نگاهم خسته نمیشود و باز هم مینشینم چشم به راهت

[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:39 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی…..


گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی…..


گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی….. او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را

هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :


دیوانه باران زده

[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:39 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


 

    

هوا سنگین بود
آسمان بارانش گرفته بود
وپسرکی خیس از بی سرپناهی آهسته میگفت:
خدایا گریه نکن, درست میشه

[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:37 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد 

 

تنهایی یعنی

 

عبور می کنم هر روز

 

از کنار نیمکت های خالیه پارک....

 

طوری که انگار

 

کس در در نیمکت های آخرین

 

انتظارم را میکشد

 

و به انجا که میرسم باید.....

 

وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!!!!

[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:36 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

عشق واقعی هیچوقت نمی میره

این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره
 
"عشق خام و ناقص میگه:" من دوستت دارم " چون بهت نیاز دارم
 
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوستت دارم

"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، 

اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه


[ چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:29 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

دل درد گرفته ام ان قدر که فنجـــــــــــــــــــان های قهــــــــــــــــــــــــــــوه را سرکشیده ام


امـــــــــــــا…


تو تــــــــــــــه هیچکدام نبودی…

[ سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:4 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد 
 
 
من بودم و غروبی سرخ که نشان از تاریکی تلخی داشت
 

به ذهنم فشار آوردم تا تو را به خاطر آورم
 

ولی هر چه سعی کردم به ذهنم هم نیومدی
 

همان لحظه که خورشید خانم داشت می رفت
 

به خاطرم اومد که تو تمام هستی من بودی
 

ولی نمیدانستم که به زیبا یهای دنیا نباید دل بست
 

به تویی که زیبایی محض بودی
 

آنروز غروب عشق من بود
 

من فهمیدم که وعده هایت وفایی ندارد
 

شکوه هایی که از تو داشتم به فراموشی سپردم
 

و گفتم که باید او را زخاطر برد
 

خورشید رفت و شب امد
 

ولی من هنوز روز را ندیده ام
 

اگر هر غروب طلوعی دارد
 

ولی این غروب طلوعی ندارد
 

حالا دیگر من مانده ام و یک دنیا تاریکی
 

غروب عشق اگر غمگین بود

[ سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:3 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

من که تصویری ندارم در نگاه هیچکس / خوب شد هرگز نبودم تکیه گاه هیچکس /

 

کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من / تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچکس / بهترین

 

تقدیر گلها چیدن و پژمردن است / سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس ...

[ سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:2 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 
تنها در میان تنها چه عاشقانه مانده ام

در بیهودگی انتظار پیوستن به تو چه بی صبرانه مانده ام

چه خوانا دوری ات را بر سردر خانه نوشته اند

و من در نخواندن آن چه پافشارانه مانده ام

چه بسیار است دورویی ها،فراموش کردن ها و گسستن ها

و من در این همهمه چه صادقانه مانده ام

رفیقان همه با نارفیقی خود رفیقند

من هنوز با آنان چه دوستانه مانده ام

خاستگاه من کجاست که من آنجا قنودن خواهم

من در پیمودن راه چه عاجزانه مانده ام

تنها در میان تنها چه عاشقانه مانده ام

[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:23 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


دارم میروم تمام خاطرات با هم بودن را خاک کنم...

ولی نمیدانم کجا...

این خاک ...این زمین لعنتی...

همه تو را به من یادآوری می کنند.

حتی آسمان هم از بس به آن نگاه کرده ای رنگ چشمان تورا گرفته است.

نمی دانم کدام قانون طبیعت نقض شده است....


که زندگیم بر محور تو می چرخد.

 

[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:21 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

تلنگر میزند امشب


کسی بر سقف این خانه


. تویی باران ؟ تو ای مهمان ناخوانده


بزن باران ! تو هم زخمی بزن


بر زخم این خانه.


... بزن اهنگ زیبای
ت


صدای چک چکه سازت


میان کاسه خالی


شکنچه میکند امشب


من تنها ی زندانی


.
تو ای باران


از این ویرانه دل بگذر


یقین بیرون این خانه

 

هزاران دل ، هوای عاشقی دارند.

[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:18 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

کاش می شد سر زمین عشق را

در میان گامها تقسیم کرد

کاش می شد با نگاه شاپرک

عشق را بر آسمان تقسیم کرد

کاش می شد با دو چشم عاطفه

قلب سرد آسمان را ناز کرد

کاش می شد با پری از برگ یاس

تا طلوع سرخ گل پرواز کرد

کاش می شد با نسیم شامگاه

برگ زرد یاس ها را رنگ کرد...

[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:7 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

فراموشم نکن شاید سال ها بعد در گذر خیابان ها از کنار هم بگویی آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود

[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:4 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

دختری به کوروش کبیر گفت :‌

 

من عاشق تو هستم ! کوروش گفت من لایق شما نیستم

 

لیاقت شما برادرم هست که از من زیباتر هست

 

 و اکنون در پشت سر شما ایستاده است  

 

دخترک به پشت سرش نگاه کرد اما کسی نبود ؛

 

 کوروش کبیر به او گفت اگر عاشق بودی

 

پشت سرت را نگاه نمیکردی

[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:3 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

گفتم : تو شیرین منی ! گفتی :‌ تو فرهادی مگر ؟

 

 گفتم خرابت میشوم . گفتی : تو آبادی

 

مگر ؟ گفتم ندادی دل به من .

 

 گفتی تو جان دادی مگر ؟‌ گفتم ز کویت میروم .

 

گفتی : توآزادی مگر ؟‌

 

گفتم فراموشم مکن .

  گفتی : تو در یادی مگر ؟

[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:3 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

به سلامتی اون دختری که سردی دستاشو با گرمای بخاری ماشین

 

یه بچه پولدار عوض نمیکنه به سلامتی اون پسری

 

 که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه

 

 سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم

 

که باشی انگشت کوچیک یه عشق

 

خودم نمیشی....

[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:2 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

همیشه بهم میگفت زندگیمی....

 

وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟

 

گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:1 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 

دوستت دارم


وقتي 15 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زير انداختي و لبخند زدي...

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 20 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم

سرت رو روي شونه هام گذاشتي و دستم رو تو دستات گرفتي انگار از اين كه منو از دست بدي وحشت داشتي
---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 25 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده كردي وبرام آوردي ..پيشونيم رو بوسيدي و

گفتي بهتره عجله كني ..داره ديرت مي شه

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتي اگه راستي راستي دوستم داري

.بعد از كارت زود بيا خونه

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي 40 ساله شدي و من بهت گفتم كه دوستت دارم

تو داشتي ميز شام رو تميز مي كردي و گفتي .باشه عزيزم ولي الان وقت اينه كه بري

تو درسها به بچه مون كمك كني

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 50 سالت شد و من بهت گفتم كه دوستت دارم تو همونجور كه بافتني مي بافتي

بهم نكاه كردي و خنديدي

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي 60 سالت شد بهت گفتم كه چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدي...

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 70 ساله شدي و من بهت گفتم دوستت دارم در حالي كه روي صندلي راحتيمون نشسته بوديم من نامه هاي عاشقانه ات رو كه 50 سال پيش براي من نوشته بودي رو مي خوندم و دستامون تو دست هم بود

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 80 سالت شد ..اين تو بودي كه گفتي كه من رو دوست داري..

نتونستم چيزي بگم ..فقط اشك در چشمام جمع شد

---------------------lllllllllllll---------------------

اون روز بهترين روز زندگي من بود ..چون تو هم گفتي كه منو دوست داري

---------------------lllllllllllll---------------------

به كسي كه دوستش داري بگو كه چقدر بهش علاقه داري

و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي

چون زماني كه از دستش بدي،

مهم نيست كه چقدر بلند فرياد بزني

 

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:9 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

باور نکن تنهاییت را

من در تو پنهانم ،تو در من

از من به من نزدیک تر تو

از تو به تو نزدیک تر من

باور نکن تنهاییت را

تا یک دل و یک درد داری

تا در عبور از کوچه عشق

بر دوش هم سر میگذاریم

دل تاب تنهایی ندارد

باور نکن تنهاییت را

هر جای این دنیا که باشی

من باتوام تنهای تنها

من با توام هرجا که هستی

حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز

با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر

با من بیا تا کعبه دل

باور نکن تنهاییت را

من با تو ام منزل به منزل



[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:8 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای !
ماه من ، آفت دل ، فتنه ی جانها شده ای !

پشت ها گشته دوتا، در غمت ای سرو روان
تا تو درگلشن خوبی گل یکتا شده ای
...

خوبی و دلبری و حسن , حسابی دارد
بی حساب از چه سبب اینهمه زیبا شده ای ؟

حیف و صدحیف که بااینهمه زیبایی و لطف
عشق بگذاشته اندرپی سودا شده ای

شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار
باز آشوبگر خاطر شیدا شده ای

بین امواج مهت رقص کنان می بینم
لطف را بین ،که به شیرینی رویا شده ای

دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم
نازنینا ، تو چرا بی خبر از ما شده ای ؟


65575893621807295022.jpg

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:7 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !

من را به من نبودن محکوم نکن !

من همانم که درگیر عشقش بودی !

یادت نمی آید ؟!

من همانم !

حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
 

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:6 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]



خــیـلـی بـایـد ســنگــدل بــاشــی کـه نـفـهـمـی پـشـت جـمـلـه ی

"تــنــهــام نــذار مــن بــی تــو نــمـیـتـونـم"

چــه غــروری شــکــســتــه شــده ؛بــه خــاطــر دوســـت داشــتــنــت

و تــو خــیـــلی ســاده ازش بـــگــذری و بــری..

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:5 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]



اشک ها قطـره نیستنـد !
بلکه کلمـاتى هستنـد که مى افتنـد ....
فقط بخاطـر اینکه :
پیـدا نـمیکنند کسى را
که معنــى این کلمـات را بــفهمـد ... !!!

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:5 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

ایســــــتــــاده ام …

بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !

مـــن ،

همیــن جا ،

کنار قـــول هـایت ،

درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ،

محـــــکم ایــستاده ام !!

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:4 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


 
دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود..
 
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند

موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
 
صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده…
 
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک

بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..
 
پسره نوشته بود… تصادف کردم

با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون

لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت…

«خیلی خیلی دوستت دارم»

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:3 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

what catches my fancy چه خوش خیال بودم...

چه خوش خیال   بودم که همیشه فکر میکردم


در قلب تو محکومم به حبس ابد…


به یکباره جا خوردم وقتی زندانبان بر سرم فریاد زد:


هی…. تو… آزادی…


و صدای گام های “غریبه ای”که به سلول من می آمد…!

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:0 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد