واقعا خوندنش شادتون میکنه

 

 

آمریکا فک می کنه ما الان نگران ناوهای اونیم تو خلیج فارس!

 

زرشک پلو

 

بدون مرغ نخورده که بفهمه نگرانی یعنی چی

.

.

.

مغز انسان پر کارترین جای بدنه اون همه 24 ساعت روز

 

و همه 365 روز سال و کار میکنه کار اون از لحظه تولد آغاز میشه

 

!! و فقط وقتی متوقف میشه . . . . . . . . که ما وارد سالن امتحانات

میشیم

.

.

.

بد‌ترین ضربه‌ای که دخترا میخورن خیانته


اما بد‌ترین ضربه‌ای که یه پسر می‌خوره زمانی که می‌فهمه

 

سیستمش بازی مورد علاقشو ساپورت نمی‌کنه

 

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 11:18 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

متن با حال

اگه تیپ بزنیم، میگن با کی قرار داری؟


اگه لباسای معمولی بپوشیم میگن تو اصلا سلیقه نداری


اگه دیر بریم خونه میگن کدوم گوری بودی؟


اگه زود بریم خونه میگن چه غلطی کردی که زود اومدی؟


اگه زیاد بگیم دوست دارم، میگن باز چه نقشه ای تو سرته؟


اگه نگیم دوست دارم، میگن پای کسه دیگه ای وسطه؟


اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم ، میگن اعتماد نداری؟


اگه یه مدت زنگ نزنیم، میگن مثل اینکه سرت خیلی شلوغه


اگه تو خونه زیاد بخندیم، میگن دیوونه شدی؟


اگه نخندیم، میگن چه مرگته لندهور!!


اگه شام بخوایم، میگن همه اش به فکر شکمشه.


اگه شام نخوایم، میگن زلیل مرده معلوم نیست شام با کی کوفت کرده!!


اگه ... اگه .... اگه .. ولی هر چی میخوان بزار بگن.

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 11:17 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند ...
آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند ...
زن جوان: یواش تر برو من می ترسم!
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم!
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری ...
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی ...
مرد جوان: مرا محکم بگیر ...
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.
.
.
.
روز بعد روزنامه ها نوشتند:
برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.
.
.
.
در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت ...

مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند .......

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 11:15 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

از96 ماهی شما 55 تا غرق شد چند تا ماهی دارید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بله ؟؟ مشغول جمع و منها بودی؟
تقصیر این مدرسه ها است که عمر شما را به فنا داده اند
تا حالا کسی شنیده که ماهی غرق بشه؟
حتما الان دانشجو هم هستی!!!!!!!!

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 11:9 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

حسن چی شد

 

حاکمی به مردمش گفت:صادقانه مشکلاتتان را بگویید...

 

حسن نزد حاکم رفت و گفت:

 

گندم و شیر که گفتی چه شد!؟ مسکن چه شد!؟ کار چه شد!؟

 

حاکم گفت:ممنونم که مرا آگاه کردی,همه چیز درست می شود...

 

یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت:صادقانه مشکلاتتان را بگویید...

 

کسی چیزی نگفت,کسی نگفت گندم و شیر چه شد,کار و مسکن چه شد...

 

تنها از میان جمع یک نفر گفت:حسن چه شد؟!!!

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 11:7 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

دختر جوانی از مکزیک برای یک ماموریت اداری چند ماهه به

 

 آرژانتین منتقل شد. پس از دو ماه , نامه ای از نامزد مکزیکی

 

 خود دریافت میکند به این مضمون :

 

" لورای عزیز, متاسفانه دیگر نمیتوانم به این

 

 رابطه از راه دور ادامه دهم و باید بگویم

 

 که در این مدت ده بار به تو خیانت کرده ام !

 

 و میدانم که تو نه شایسته این وضع هستی و نه من.

 

 مرا ببخش و عکسی را که به تو داده بودم برایم پس بفرست.

 

"دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار مرد,

 

 از همه همکاران و دوستانش میخواهد که عکسی از نامزد,

 

برادر,پسرعمو,پسردایی خودشان به او قرض بدهند

 

 و همه آن عکس ها را با عکس  روبرت, نامزد بی وفایش,

 

در یک پاکت گذاشته, همراه با یادداشتی برایش پست میکند.

 

 به این مضمون:

 

"روبرت عزیز مرا ببخش,

 

 اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم ,

 

 لطفا عکس خودت را از میان عکسهای درون پاکت جدا کن

 

 و بقیه را به من برگردان..."

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:58 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

تفاوت ها!!!!!!!!

 

پسر در حال دویدن


زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو (شپلخخخخخ "صدای پسگردنی")

یک رهگذر: پسر جون حالت خوبه؟ چیزی مصرف کردی؟

یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دس پا چلفتی خنگ

... ...

(دختر در حال راه رفتن)

دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی فدات شم الهی بمیرم چی شدی تو یهو وااااااااااای

یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخای برسونمت دکتری جایی

یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتون بدین به من! من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین با این وضع که دیگه 

نمیتونین پیاده برین!!!

 

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:42 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

زن: عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار می‌کنی؟


مرد: عزیزم! چرا این سوالو می‌پرسی؟ این سوال منو نگران می‌کنه!


زن: آیا دوباره ازدواج می کنی؟


مرد: البته که نه عزیزم!


زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟


مرد: معلومه که دوست دارم!


زن: پس چرا دوباره ازدواج نمی‌کنی؟


مرد: خیلی خب! ازدواج می‌کنم!


زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج می‌کنی؟


مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی می‌کنی؟


مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!


زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می‌کنی و عکسهای اونو به دیوار می‌زنی!


مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!


زن (با ناراحتی فراوان): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟


مرد: نه عزیزم!!! اون خیلی اندامش بهتر از تو شده! لاغر کرده......!!

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:26 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

قطار عمر که در انتظار می گذرد...

 

 
من“خاطر”ت را میخواستم نه “خاطره”ات را!!!!!!!!!!

اگر چه روز من و روزگار می گذرد

 

دلم خوش است که با یاد یار می گذرد

 

چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است

قطار عمر که در انتظار می گذرد...
[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:20 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

کاش آدم ها یکم جرات داشتن

 

 

کاش آدم ها یکم جرات داشتن

 
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن

 

 ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،


واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم . . . !

 

 

 

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:15 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 

فردا بدون مــــــن !!!…

 

دیدی که سخــــت نیســـــت

تنها بدون مــــــــــن ؟!!

دیدی صبح می شود

شب ها بدون مـــــــــن !!

این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…

فرقی نمی کند

با مــــــن …بدون مــــــن…

دیــــــروز گر چه ســـــــخت

امروزم  هم گذشت …!!!

طوری نمی شود

فردا بدون مــــــن !!!…مردد

 

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:13 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

آدمـک آخــر دنیـاســـت بخنــــــــد

آدمک مرگــ همین جـاست بخنـــد

دست خطـی که تورا عـاشــق کرد

شـوخـی کاغــذی مـــاســت بخنـــد

آدمـــــک خر نشــوی گـــریـه کنی

کـل دنیـا یـک سـراب است بخنـــد

آن خــدایــــی که بـزرگش خواندی

به خدا مثــل تـو تـنهاست بخـــنــــد  
آرام
[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:11 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

این روزها ساکت ڪه بمانی

 

این روزها ساکت ڪه بمانی

میگذارند به حساب جواب نداشتنت

عمرا اگر بفهمند

داری جان میڪَنی

تا احترامشان را نگه داری...!!

 

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:7 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 

 

برای تو ...

برای چشمهایت !

برای من ...

برای دردهایم !

برای ما ...

برای این همه تنهایی ...

ای کاش خــــــــــــدا کاری بکند !
!

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ] [ 10:7 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

دارد بلایی سر رو حم می اید

 
 
میگویـــند پرخاشگــر شده ام !
نه !
فقط هر کــس که لحظه ای یاد تو را از ذهــنم بگیرد
حتــی با یکـــ عطسه ی معمولــی
نمی خواهـــم سر به تنش بــاشد . . !
.
میگوینــد خوابــــ ندارم !
نه !
فقط منتظر توام . . .
میترســم چشم روی هم بگذارم و بیــایی . . .
… .
.
.
چیزیــم نیست !
.
موسیقــی آرام گوش میدهــم !
.
اصلا اتفــاق عجیبی نیفتــاده . . .
.
فقط انگــار
.
دارد بلایی سرم می آیــد !!!
 

[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, ] [ 20:30 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

مال من نبود…!
نمیگویم نبود
تمام دنیا رو جستجو کردم
تمام لحظه هایم را دنبال کسی گشتم که مرا از خود سر شار کند
تا بشود همه کمبود ها و نبود هایم
بشود همه نداشته هایم
بشود نیمه گمشده ام تا تکمیل شوم در او و حل شوم در حضورش
انکه زیبا ترین باشد ومهربانترین و نابترین و…
نمیگویم گشتم نبود
گشتم بود
بهتر از خیال و تصورات و رویاهایم
ولی ….
مال دیگران بود…
مال کسی که شاید بهتر از من باشد هزاران بار
ولی بیشتر از من نه جستجویش کرده و نه دوستش داردو نه برایش گریسته…
فقط او را دارد … همه عشق احساسش را …
شما هم بگردید
 شاید وقتی پیدایش کردید مال خودتان باشد…
شاید ….

[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, ] [ 20:15 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

گل عشقت كه‌ می بویم به‌ یاد آن نگاه‌ خیس و نم ناكت

شوم، آشفته‌ و دیوانه‌ هردو نگاه‌ پاك و غم ناكت

تو كه‌ باد بهارانی بر این تن وز كه‌ می سوزد تنم در تب

كه‌ می سوزد دلم در آتش سینه‌

چنان شمعی بر افروزد میان آسمان شب

تو احساسات نوید عاشقی را دادو باراندی

دوچشم بی فروغم را

به‌ دشت خشك احساسم

فرا دادی كبوتر وار پروازی

به‌ اوج قله‌های درك و ادراكها ولی افسوس و صد افسوس

فنا گشتند همه‌ در اوج رویاها

كنون بار سفر بسته‌ و از تو دور خواهم شد

و چون گمگشته‌ ای در جاده‌ پایان رویاها پیشخواهم رفت

و چون تو بنگری از پشت این مه‌ غبار آلود خواهد دید

هنوز در حال رفتن هستم و اجباری به‌ رفتن بود

رفیقا پس دگر دیگر نگو جانا تو خود ویرانه‌ كردی

آشیان عشق و دوستی را.

[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, ] [ 17:1 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

درد چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دوچرخه ديده بودم ...
سه چرخه هم ديدم ...
چهار چرخه هم ديدم ...
اما هيچ وقت نميدونستم که يک چرخه هم وجود داره!!!
به چشماي معصومش دقت کردي؟
مي ترسه همون يه چرخه رو هم ازش بگيرن.
گاهي وقت ها بايد دردت بيايد تا بفهمي درد چيست
!!؟؟

[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, ] [ 16:44 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

عاشقانه


شنیدیم٬ میگن:
وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه ،
یعنی واقعن دوسش داره...



اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،
یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ....
 

[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, ] [ 16:40 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

میدانم که...

 
عــاشقــانـه هــایـم

تــمـامـی نــدارنــد !

وقــتـی تـــــــــــو..

بــــــــــــــهـتـریـن

"اتــــــفـاق"زنــدگـی ام هستی.

لحظه هایم مـــال تــو..

بـه قیمت صـفر " تومن"

همین که

"تـــو" کنـــار "مـن" باشی

ثروتمـندترین انسانـم.. 
 
    

[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, ] [ 16:36 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

این داستان برگرفته از زندگی واقعی است...

یک هفته ای می شد که دایم باران می بارید و شدت بارش چنان بود که به حس دلتنگی و ناارامی ام دامن می زد.نامزدم تلفن زد و گفته که قصددارد نزد من بیاید!

ادامه مطلب

[ دو شنبه 17 تير 1392برچسب:, ] [ 20:33 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

دلم تنگ است برای بودنت میان این قلب پر هیاهو.
چند وقتیست که فراموشت کرده بودم، نه یادی از تو می کردم و نه سراغی از تو می گرفتم.
خیلی برایم سخت است که چگونه تو را شریک عشق های دیگرم کردم، بی آنکه بدانم هیچکس جز تو لایق وابستگی نیست.
این شرمساری را چگونه پنهان کنم وقتی که مدام از پیام هایت روی بر می گرداندم و تو هر بار مرا می خواندی،
و چگونه این محبتت را پاسخ دهم در حالی که تو را رها کرده بودم، لحظه ی مرا به خود وانگذاشتی.
چگونه این بزرگی را در فریادم نگنجانم و چگونه از مهربانی بی حدت این بغض را پنهان کنم وقتی که دنیا بر من تنگ آمده بود و یقین کردم که هیچ پناهی جز تو ندارم، باز تو بسویم آمدی بی هیچ منتی و هیچ سرزنشی، شنیدم مرا خواندی:
برگرد، مطمئن برگرد تا یک بار دیگر با هم باشیم
تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم و تا ابد برای هم باشیم.
 
خدایـــــای عزیزم! ای آرامش دهنده این جسم خسته و روح پر جراحت
تو را سپاس که هزاران بهانه دستم می دهی و هزاران راه پیش پایم می گذاری تا بار دیگر به سوی تو باز آیم.

 

[ یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, ] [ 21:11 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

        

لحظه هایی هست که وقتی سخت دلگیری دردت را در سینه ات فرو می ریزی تا آشکار نگردد
لحظه هایی هست که وقتی اشک در چشمانت حلقه زده، بغض می کنی اما پشت لبخندی ساده پنهان خواهی کرد
لحظه هایی هست که وقتی دلت خیلی گرفته و می خواهی درد دلت را فریاد بزنی از سنگینی بغضت نمی توانی
لحظه هایی هست که سخت، خسته می شوی از دست کسانی که حرف هایت را نمی فهمند و باز چیزی نمی گویی
لحظه هایی هست که وقتی از تنهایی زمین گیر می شوی، سرت را به دیوار تنهاییت می گذاری و باز هیچ نمی گویی
لحظه هایی هست که دلت می خواهد فریاد زنی و خالی شوی از هر چه درد، ولی باز نمی توانی...
و
لحظه ایی که سخت تر از تمام لحظه هاست. لحظه ای که عادت می کنی به هر چه درد و چه سخت لحظه ایست.. 


[ یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, ] [ 21:2 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


 

میخواهم از کسی بنویسم که حسابی دلم هوایش را کرده، 
از کسی که زندگی بدون او یعنی تباهی و پوچی...
از خدایی که فراموشیش کار هر روزمان شده، خدایی که با تمام نشانه های زیبای وجودیش خیلی غریبانه در دل ها نشسته است. آنقدر غریب که انسان ها خود را قادر به انجام هر کاری میدانند بی آنکه ذره ای به این فکر کنند، دست و عقل و تمام اعضای بدن را خدا در اختیارمان قرار داده است.
آری خدای من، خدای مهربان من، به خودت قسم من نیز گاهی سخت دلم می گیرد از اینکه چگونه به این دنیایی که تو آفریدی بد وابسته می شویم و دیگر هیچ چیزی جز خودمان ارزشی پیدا نمی کند!
آنقدر وابسته زیبایی هایش می شویم که تک زیبای عالم را به باد فراموشی می سپاریم.
خدایا خودت میدانی در سخت ترین لحظه هایم نیز از یادت غافل نبودم، حتی در لحظه های از دست دادن عزیزانم، چرا که میدانم مقصد تو هستی و همه چیز بسوی تو باز آید...
خدایا باز تو میدانی برای هیچ چیزی طمع نکردم و از داشته هایم گذشتم که همگان نیز بهره ببرند تا شادی ها را با هم شریک شویم...
اما !
بسیار تاسف خوردم از غرورهای بی جا، از درویی ها و دروغ ها و از دست کسانی که زندگی دیگران را به ازای خوشنودی خود سیاه و تباه می کنند تا به داشته های خود بیفزایند و افتخار کنند، بی آنکه بدانند همه مسافریم و هیچ چیزی جز خوبی ماندگار نیست...
خدایا نگذار شیطان درونمان یاد تو را از ما بگیرد که هیچ چیز تو نمی شود و خدایا از من نگیر شانه های پر محبتت را در این روزهایی که بغضم هوای شکستن دارد و چشمانم میل باریدن...

[ یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, ] [ 20:56 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

    


میخواهم از تو بنویسم، نوشته ای که تمام احساس پاکت را لبریز از شوق کند.
اما هر چه می اندیشم تمام کلمات به هزاران شکل در وصف معشوق و زیبایی ها به زبان آورده و نگاشته شده است!
و من نمیتوانم کلمه ای غیر از تکرار واژه ها را به زبان بیاورم!
حال چگونه می توانم تو را وصف کنم که حتی کلمه ای به گوشت آشنا نباشد!؟
  میدانم، در این دنیای پر از واژه های عاشقانه نمی توانم آن جور که باید کلمات لبریز از عشق را نثار وجود پاک و مهربانت کنم.
ولی
به جای کلمات زیبای عاشقانه می خواهم خوب بنگری.
بنگر، وقتی که نامم را بر زبانت جاری می کنی چگونه ساعت های عمرم را برای نظاره روی تو به حراج می گذارم...
فقط بنگر که چگونه در مقابل قدم هایت، زمین را با مژگانم آب جارو می کنم و خاک قدم هایت را توتیای چشمانم...
فقط بنگر که چگونه در مقابل لبخندت تمام غم های عالم را به جان خریدارم و چگونه در مقابل اشک هایت زمین و زمان را بر وفق مراد دلت تغییر می دهم...
فقط بنگر لحظه ی جان سپردنم را وقتی که آغوش تو مکان آرامیدنم باشد...
بنگر و فقط بنگر که چگونه زندگیت را بهشتی سازم که نه گوشی شنیده و نه چشمی به خود دیده...
فقط تا ابد در کنار من باش.

[ یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, ] [ 20:53 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

اسمون چشام

یادته یه روزی بهم گفتی،

هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون.که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بت بخنده...

 

ادامه مطلب

[ شنبه 15 تير 1392برچسب:, ] [ 20:57 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

تک عروس گورستان

پسرک رو به مزار دختر ایستادو برایش از دلتنگیش گفت،از اغوشش که این روزا خیلی هوایش را کرده...

از شوخی های دلنشینش، از چشمان مهربانش،از حرف های نگفته اش،از یک دنیا بغضش.برایش کدو گرفته بود!امده بود تالبخندش را ببیند..

ادامه مطلب

[ جمعه 14 تير 1392برچسب:, ] [ 12:34 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

عاشق فداکار

 

پسری به دختر گفت:اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی،اولین نفری هستم که میام تا قلبمو باتمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت:ممنونم!

تااینکه یه روز اون اتفاق افتادوو حال دختر خوب نبود.نیاز فوری به قلب داشت!

ادامه مطلب

[ پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:, ] [ 11:36 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 19 20 21 22 23 ... 28 صفحه بعد