همیشه بهم میگفت زندگیمی....

 

وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟

 

گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:1 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 

دوستت دارم


وقتي 15 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زير انداختي و لبخند زدي...

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 20 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم

سرت رو روي شونه هام گذاشتي و دستم رو تو دستات گرفتي انگار از اين كه منو از دست بدي وحشت داشتي
---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 25 سالت بود و من بهت گفتم كه دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده كردي وبرام آوردي ..پيشونيم رو بوسيدي و

گفتي بهتره عجله كني ..داره ديرت مي شه

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتي اگه راستي راستي دوستم داري

.بعد از كارت زود بيا خونه

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي 40 ساله شدي و من بهت گفتم كه دوستت دارم

تو داشتي ميز شام رو تميز مي كردي و گفتي .باشه عزيزم ولي الان وقت اينه كه بري

تو درسها به بچه مون كمك كني

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 50 سالت شد و من بهت گفتم كه دوستت دارم تو همونجور كه بافتني مي بافتي

بهم نكاه كردي و خنديدي

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي 60 سالت شد بهت گفتم كه چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدي...

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 70 ساله شدي و من بهت گفتم دوستت دارم در حالي كه روي صندلي راحتيمون نشسته بوديم من نامه هاي عاشقانه ات رو كه 50 سال پيش براي من نوشته بودي رو مي خوندم و دستامون تو دست هم بود

---------------------lllllllllllll---------------------

وقتي كه 80 سالت شد ..اين تو بودي كه گفتي كه من رو دوست داري..

نتونستم چيزي بگم ..فقط اشك در چشمام جمع شد

---------------------lllllllllllll---------------------

اون روز بهترين روز زندگي من بود ..چون تو هم گفتي كه منو دوست داري

---------------------lllllllllllll---------------------

به كسي كه دوستش داري بگو كه چقدر بهش علاقه داري

و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي

چون زماني كه از دستش بدي،

مهم نيست كه چقدر بلند فرياد بزني

 

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:9 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

باور نکن تنهاییت را

من در تو پنهانم ،تو در من

از من به من نزدیک تر تو

از تو به تو نزدیک تر من

باور نکن تنهاییت را

تا یک دل و یک درد داری

تا در عبور از کوچه عشق

بر دوش هم سر میگذاریم

دل تاب تنهایی ندارد

باور نکن تنهاییت را

هر جای این دنیا که باشی

من باتوام تنهای تنها

من با توام هرجا که هستی

حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز

با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر

با من بیا تا کعبه دل

باور نکن تنهاییت را

من با تو ام منزل به منزل



[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:8 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای !
ماه من ، آفت دل ، فتنه ی جانها شده ای !

پشت ها گشته دوتا، در غمت ای سرو روان
تا تو درگلشن خوبی گل یکتا شده ای
...

خوبی و دلبری و حسن , حسابی دارد
بی حساب از چه سبب اینهمه زیبا شده ای ؟

حیف و صدحیف که بااینهمه زیبایی و لطف
عشق بگذاشته اندرپی سودا شده ای

شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار
باز آشوبگر خاطر شیدا شده ای

بین امواج مهت رقص کنان می بینم
لطف را بین ،که به شیرینی رویا شده ای

دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم
نازنینا ، تو چرا بی خبر از ما شده ای ؟


65575893621807295022.jpg

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:7 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !

من را به من نبودن محکوم نکن !

من همانم که درگیر عشقش بودی !

یادت نمی آید ؟!

من همانم !

حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
 

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:6 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]



خــیـلـی بـایـد ســنگــدل بــاشــی کـه نـفـهـمـی پـشـت جـمـلـه ی

"تــنــهــام نــذار مــن بــی تــو نــمـیـتـونـم"

چــه غــروری شــکــســتــه شــده ؛بــه خــاطــر دوســـت داشــتــنــت

و تــو خــیـــلی ســاده ازش بـــگــذری و بــری..

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:5 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]



اشک ها قطـره نیستنـد !
بلکه کلمـاتى هستنـد که مى افتنـد ....
فقط بخاطـر اینکه :
پیـدا نـمیکنند کسى را
که معنــى این کلمـات را بــفهمـد ... !!!

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:5 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

ایســــــتــــاده ام …

بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !

مـــن ،

همیــن جا ،

کنار قـــول هـایت ،

درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ،

محـــــکم ایــستاده ام !!

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:4 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


 
دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود..
 
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند

موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
 
صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده…
 
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک

بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..
 
پسره نوشته بود… تصادف کردم

با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون

لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت…

«خیلی خیلی دوستت دارم»

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:3 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

what catches my fancy چه خوش خیال بودم...

چه خوش خیال   بودم که همیشه فکر میکردم


در قلب تو محکومم به حبس ابد…


به یکباره جا خوردم وقتی زندانبان بر سرم فریاد زد:


هی…. تو… آزادی…


و صدای گام های “غریبه ای”که به سلول من می آمد…!

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:0 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


رفــــیــق !!

پـیـراهــَــنـــمــ را بــــِــزטּ بـآلـــآ !!


كـــَمـــَــرَمـــ را دیـــدے ؟؟


نـــترس ، چیـزے نیــســـتـــ !!


ایــטּ هــا فــَــقــَــط جـآے خـــَـنــجــَـرَنـــد !!


مــــטּ نــفــَــهـمیــدمــ در رفـــــآقــــَـتـــ چــــﮧ شـــد ؟؟ !!


وَلــــــــﮯ ؛ تــــــو مــُــواظـــبـــــ بــــآش .. !!

[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:36 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 
 

مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .

پـس چـرا ایـنـجـا

بـاران کـه مـی بـارد

عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .

 

[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:36 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


کاش می شد روی خط سرنوشت

روزهای با تو بودن را نوشت..

سرنوشت , ننوشت

گر نوشت , بد نوشت

اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !

باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش شبی سرد

میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده کاغذ مینویسد.

 

وباز قصه پر غصه تکرار  ....

 

روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

 

و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

 

عاشق شدم . . . !!!!

 

عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

 

و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

 

تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم ،

 

چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

 

و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده نبودم

 

درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و بس

 

سرنوشتم چه بود ؟

 

حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه ریشه ای

 

نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم بنشیند

 

و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با آهی سرد

 

دوباره پر باز کند و به اوج برود

 

و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

 

رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

 

من در آتش میسوختم و او . . .

 

و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

 

خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه بدانند

 

روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . .

[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:35 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 - آرمیتی فرهادیان,ج ا س م ی ن ,باران راد,شانی ی,سارمن ادیب,منا آرامش,مـ ـ ـ ـ ـارشـ ـ ـ ـ ـال ج,

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی

آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی

که:
یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم

که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....

[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:33 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]



در خاطرش جایی دارم...

دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی

جواب سلامم را هم نمی دهد

دلم تنگ همان کسی است که وَقتی

از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند

دلم تنگ است...تنگ

نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم






برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید


[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:18 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]







حکایت عجیبیست

رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.


مردم نمی بینند و فریاد می زنند….. !!!

[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:17 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]




بازگشته ام

با کوله باری از شعر های ناگفته....

تنها اینجا

مکان امن عاشقانه های من است ....





برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:17 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


تنهایی بهتر است

خودتی خودت

حداقل روحت آسایش بیشتری دارد

نگرانی كمتری داری

و میتوانی برای خودت باشی

هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد

همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند

كاش كمی عوض میشدیم







[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:16 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]







تلخ است ،

همه فکر کنند سرت شلوغ است ،

و تنها خودت بدانی چقدر

 تنـــهایی ..
.

[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:16 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


آهسته بیا

چیزی هم ننویس


نظر هم نگذار


همان که بخوانی بس است


من به بی محلی آدمها عادت دارم






[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:15 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


چشمهایت را ببند ،

در دلت با خدا سخن بگو ،

به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ؛

هرچه میخواهی بگو ، او میشنود ...

شاید بخواهی تورا ببخشد ،

یا آرزویی داری ،

شاید دعایی برای یک عزیز و یا شکرش ،

بگو میشنود . . .

این لحظه ی زیبا را برای خودت تکرار کن ؛

پرواز دلت را حس خواهی کرد ...







برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:15 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]








گاهی سکوت دوست معجزه می کند و تو می آموزی که بودن همیشه در فریاد نیست
 

[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:14 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]





باید بازیگر شوم ،

آرامش را بازی کنم

باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم

باز باید مواظب اشک هایم باشم

باز همان تظاهر همیشگی ” خوبم … ”






برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:12 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

ساکت که می شوی

 

چشمانت

پر از بوسه می شود

و لب هایت

در التهاب یک گل سرخ

زیر باران

می تپد

تو را

در رنگین کمان آغوشم

قاب می گیرم

و چونان پرنده ای در مشت

رها می شوم

در افق های آبی تو

هیجانی ست

شورش چشمانت

در اعتصاب لبهایت !


 

[ یک شنبه 10 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:58 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

حکایت عشق حکایت من
 
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت 

دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت

حکایت کسی است که زجر کشید ،اما ضجه نزد

زخم داشت و ننالید

گریه کرد ؛ اما اشک نریخت

حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !

حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود.
 

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, ] [ 10:32 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

عشق و داستان عاشقانه love98.ir  عشق اگر عشق باشد ،
 
عشـــــق اگر عشق باشد ؛

هم خنده هایت را دوست دارد


هم گریه هایت را ….


هم شادی ات را دوست دارد


هم غم هایت را …


هم لحظه های شادابی ات را می پسندد ،


هم روز های بی حوصلگی ات را…


هم دقایق پر ازدحامت را همراهی میکند ،


هم دقایق تنهایی ات را …

عشـــــق اگر عشق باشد ،

هم زیبایی هایت را دوست دارد


هم اخم هایت را در روزهای تلخی…



هم سلامتت را می پسندد ،


هم روزهای گرفتاری و بیماری همراهی ات می کند …

عشـــــق اگر عشق باشد ،

با یک اتفاق ،


تـــو را تعویض نمی کند ،


همراهی ات می کند تا بهبود یابی …

عشــــق اگر عشق باشد ،

هر ثانیه دستانش در دستان تــــــوست،


در سخـــتی و آســـانی …


تا ابـــــــد ..

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, ] [ 10:29 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, ] [ 10:29 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, ] [ 10:25 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

      

 

اسم قاشق را گذاشتی قطار....هواپیما....کشتی تا یک لقمه بیشتر بخورم!

یادت هست مادر؟

شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران....، میگفتی بخور تا بزرگ بشی...

و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم

حتی بغض های نترکیده ام را......

[ سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, ] [ 10:3 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 
زندگی دفتری از خاطره هاست؛

یك نفر در دل شب، یك نفر در دل خاك،

یك نفر همدم خوشبختی هاست

یك نفر همسفر سختی هاست،

چشم تا باز كنیم

عمرمان می گذرد، ما همه رهگذریم؛

آنچه باقیست فقط خوبیهاست ...
 

[ سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, ] [ 10:2 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]



ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد.


پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟


مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.


پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.


صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت…


                            ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...

[ سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, ] [ 9:59 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

          

تکیه اش بر دیوار و با تنهاییش سر می کرد، دلش خیلی گرفته بود و تنهایی امانش نمیداد.
 
طاقتش تمام شد و شروع به بد گفتن از خدا کرد، آنقدر گله کرد و بد گفت که خستگی وجودش را فرا گرفت
 
انگار باید در تنهایی خود می سوخت و می ساخت. سر بر زانوهایش گذاشت و دل به تنهاییش سپرد.
 
احساس اینکه هیچکس دردش را نمی فهمد سخت آزارش می داد و در ذهنش حرفهایش را مرور می کرد
 
در میان این افکار، ناگهان! گرمی دستانی را بر شانه هایش حس کرد که با لطافت و مهربانی صدایش می زد:
 
ای عزیزترینم از چه دردمندی؟ و از چه دلت گرفته ؟!
 
مهربانم بگو، هر آنچه را که بر دلت سنگینی می کند بگو..
 
صدایش خیلی آشنا بود گویی که بارها این صدا را شنیده است، نگاهش را به نگاهش گره زد، باورش نمی شد، انگار تمام عمر در
 
کنارش بود و تمام عمر، او بود که دردهایش را تسکین میداد..
 
بغض امانش را بریده بود، دگر طاقت نیاورد، سر بر شانه هایش انداخت و تا می توانست گریه کرد و در آغوش گرمش آرام گرفت.
 
گذشت...
 
انگار زندگی جدیدی را آغاز کرده و دوباره امید و نشاط در زندگیش جاری شده.
 
زندگی را آغاز کرد و فراموش کرد آنکه را که همیشه فراموش می کرد.
 
و خدا در حالی که خیسی اشکها را بر شانه هایش حس می کرد همچنان به او لبخند میزد.

 

[ سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, ] [ 9:54 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 
 
 
  نمے خواهم...
 
 
 
 
 
         نمے خواهم برگردے ...
 
          این را براے همه گفته ام...
 
         حتے به تو...
 
         حتے به خودم...
 
       اما نمے دانم...
 
         چرا هنوز...
 
          براے آمدنت فال مے گیرم...!
 
         چرا هنوز پشت هزاران ترانه ے خاموش...
 
                  به انتظار نشستم تا...
 
        تو را آرزو کنم...!
 
                              شاید براے آنکه آرزویے زیباتر از تو ندارم...
 

 

[ دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, ] [ 13:35 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 
لبخند که می زنم پیدایم می کنی
 

باران می بارد، تو از کنارم می گذری
 

فریاد نمی کشم که 
بازگردی
 

می دانم امشب این آسمان تاب مــاه را ندارد
 

لبخند می زنم،

فراموش می کنم.. 

 

[ دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, ] [ 13:33 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 
حالـ ـمـ را پرسيــבنـב:
 
 
 
گـ ـفتمـ رو به راهـ ـمـ
 
 

اما هيچـ ـكســ نفهميــב رو بـﮧ كـבام راهـ ـمـ


 

[ دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, ] [ 13:32 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 

 
 
ڪسے ڪــﮧ زیــاב تـو פــرفــاشــ میگــــﮧ بےפֿـيال
 
 
 
بيشتر از همـﮧ فـڪـر و פֿـیــالــ בارهـ
 
فـقـط בیگــﮧ פـوصلـــﮧ ے بـפـثـــ نــבارهـ
 
 

 

 

[ دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, ] [ 13:31 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 
 
 
تازگیا هر کی میگه دوست دارم خندم میگیره بی اراده میگم تو دیگه چی میخوای!

[ دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, ] [ 13:30 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 
 
 
 
عازم یک سفــــــــــــــرم
 
 
سفری دور به جایی نزدیـــــــــــــک
 
 
سفری از خود من به خــــــــــــــــــــــــــــودم
 
 
مدتی است نگاهم به تماشای خداســـــــــــــــــــــت
 
و امیـــــــــــــــــدم به خداوندی اوســــــــــــــــــــــــــــت…
 
 
 

 

[ دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, ] [ 13:28 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


کاش باران بگیرد …
 
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند…
 
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم…
 
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم …
 
و خلاص…
 
 

[ دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, ] [ 13:26 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]




غریبه ی اشنا
 
 
غریبه بود...
 
 
آشنا شد...
 
 
عادت شد...عشق شد...هستی شد...
 
 
روزگار شد...
 
 
خسته شد...
 
 
بی وفا شد...
 
 
دور شد...
 
 
بیگانه شد...
 
 
حسرت شد...
 
 
اما !
 
فراموش نشد...!.

[ یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, ] [ 10:29 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد