وب عاشقانه

میـــان حرفـــهایــتـــ می نوشتـــی : زندگیـــ زیـــباســتــ

و مـــن همـــ زنــدگـــی را در تــو میــدیــدم

بـــرو اســـتاد خوبـــی هــا !

بــه مــنـ درس وفـــا دادی

و مـــن هــم خــوب فهـــمیـدم

وفـــا یعــنی : خــداحافــظ .

 همراهی

دریـــا !

 ای همــراه خستگی ها

چگونه ناامیدان از زندگی ، خود را به آغوش تو می سپارند

و تو بدون آن کــه توانی در نجاتشان داشته باشی

مسافران را تا دم ِ بی دمی همراهی می کنی ...؟!

تو که میدانستی فقط برای تو، با چه اشتیاقی خودم را قسمت میکنم

پـس چرا زودتـر از تکه تکه شدنم،جوابم نکردی؟

برای خداحافظی خیلی دیر بـود...خیلی دیـــــــــر

دلـــــــــم برای اشکــهایی که پرپر شد...

دلـــــــــم برای بغضهایی که در گلو نشست...

دلـــــــــم برای خودم می ســـوزد...!

هر که رسید با حرفهایش, با کارهایش..

به تلافی اشکهایی که یک شب ناخودآگاه پاک کرد.

خراشید دلم را, خشکاند لبخندهای گاه گاهم را...

باز و باز و باز... شکست تمام از نو ساخته هایم را

و من فقط گفتم: یادش بخیر...

یادش بخیر روزهایی که با تو برای خودم کسی بودم!

آنقدر نفــس میکشم تا تمام شود همه ی

نفـس هایی که هی سراغ تـو را میگیرند

میدونم نشنیدی از من یه بار بگم دوسِت دارم

میدونم قدّ یه دنیا به احساست بدهکارم

میدونم اشتباه کردم عزیزم حق بهت میدم

تو با عشق پیشه من بودی اینو هرگز نفهمیدم

این روزها دلم اصرار دارد

فریاد بزند؛

اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!

این روزها من . . .

خدای سکوت شده ام؛

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،

خط خطی نشود . . .!!!

روزگـــــار ...

میــخندے ..؟

کمےحـرمت نــگه دار ...؛

مــگر نمی بینے سیاهپوش آرزوهایـــم هستم‎ …!

دلـتنگی‌هایـم را زیـر دوش حمّــام می‌بَـرم ..،

بُـغـضـم را …

میـان شُـرشُـر آبِ داغ می‌تـرکـانـم، تا همـه فـکـر کننـد ..؛

قرمـزیِ چشمـانـم از دم کـردنِ حمّـام است ..!.!

خـــــــدایــــــا ...
کلی بـــ ـــ ـــ ـــاران فرستــــــــادی، تـــا این لکه هـــا را از دلـــم بشویـــی ...

من کـــه گفته بـــودم لکه نیست ، زخــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ــم است ...!

عجیــــب است دریــــا ..،

همین که غرقــــــش شدی پـــــــــس ات میزند ...؛

مثــــــــــل تـــــــــو....

این روزهــا ...

همـــــــه ناقـــــص الخلقـــــــــه اند ..!

هیچـــــــــکس "دل و دمـــــــــاغ" نــدارد ...!

دوست من

امروز دیگر سعی میکنم به تو فکر نکنم

گور بابای کبوتر های بی لانه

گور بابای گربه های چاقالو

گور بابای موش های بیسواد

گور بابای خیابان های خلوت

به تو فکر نمیکنم

فکرم مشغول رفتن توست ...

گور بابای فکرم ...

خسته امــــــــــــ

از این ســــــــــــــــــوال بی جواب

که هر لـــــــــــــــحظه می پرسم

یعنــــــــــــــــــــی الان کجاست…

درد من تنهاییم نیست درد من این است که

هر روز از خودم میپرسم مگر خودش مرا انتخاب نکرد

تنها مانده ام

مانند جزیره ای ، میان تمام خاطرات دور و

نزدیک

و جایی

برای نفس کشیدن نیست…!

زیر باران بیقرای چشمهایم

با چتری از وجود او آهسته قدم نزن

حسرت روز هایه بارانی را نمیخوری

اینجا همیشه هوا بارانیست

نگاهت چون بهاری دلپذیر است

دلم در وصف چشمانت اسیر است

نگاهت با نگاهم هر دو نیکوست

نگاهت می کنم چون دارمت دوست

دلـَــ م تنـــگ شــده؛

براے عکــس هایـے که پـــــاره کردم و سوزاندمشـــان

بـــراے دفتر خاطراتـَــ م که مدت هاســت دیگر چیزے در آن نمى نویســم

حــــــــــتىٰ براے آدم هاے حســودے که، دورو بـَـرَم میچرخیدند ،

ﻣﻰ ﻧﻮﻳﺴﻢ ... ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻘﻢ ...

ﻓﻘﻂ ﻣﻰ ﻧﻮﻳﺴﻢ ﺗﺎ ﻋﺸﻖ ﻳﺎﺩ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻤﺎﻧﺪ ..