جذاب ترین معتاد در تهران

 

در جریان طرح جمع آوری معتادان و خرده فروشان مواد مخدر در تهران،
 این عکس از یک معتاد گرفته شده است که با ژست عجیب و خنده دار خودش سوژه
سایت های اینترنتی شده است.

واکنش عجیب و خنده دار یک معتاد به دوربین (عکس)

 

[ یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:27 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

......فاقد عنوان گذاشتن

 

......

سوژه های طنز و خنده دار جدید ایرانی !

 

[ یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:26 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

شلوار خوشگله

 

نمی پوشیدی سنگین تر بودی ها

عکس های جدید و خنده دار روز

 

[ یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:26 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

میمون خوش تیپ

به به میمون جان تیپ زده منتظر جی افشه بیاد برن خرید

 
عکس با حال میمون با کلاس فقط محض خنده

 

 

[ یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:25 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

شعر طنز سهراب سپهری

 


سخت آشفته و غمگین بودم

 به خودم می گفتم:بچه ها تنبل و بد اخلاقند
 
دست کم میگیرند
 
درس ومشق خود را…
 
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
 
 و نخندم اصلا

تا بترسند از من
 
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
 
درهوا چرخاندم...
 
 چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
 
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
 
اولی کامل بود،
 
دومی بدخط بود
 
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
 
خوب، گیر آوردم !!!
 
صید در دام افتاد
 
و به چنگ آمد زود...
 
دفتر مشق حسن گم شده بود
 
این طرف،
 
آنطرف، نیمکتش را می گشت
 
تو کجایی بچه؟؟؟
 
بله آقا، اینجا
 
همچنان می لرزید...
 
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
 
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
 
” ما نوشتیم آقا ”
 
بازکن دستت را...
 
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
 
او تقلا می کرد
 
چون نگاهش کردم
 
ناله سختی کرد...
 
گوشه ی صورت او قرمز شد
 
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
 
همچنان می گریید...
 
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
 
زیر یک میز،کنار دیوار، 
 
دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش، 
 
دفتر مشق حسن
 
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
 
صبح فردا دیدم

که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

سوی من می آیند...
 
خجل و دل نگران، 
 
منتظر ماندم من

تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای، 
 
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام، 
 
گفت : لطفی بکنید، 
 
و حسن را بسپارید به ما ”
 
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خدا

وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده 
 
بچه ی سر به هوا، 
 
یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است

زیر ابرو وکنارچشمش،
 
متورم شده است

درد سختی دارد، 
 
می بریمش دکتر 
 
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...

غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک

این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ

به پدر نیز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….

او به من یاد بداد  درس زیبایی را...

که به هنگامه ی خشم

نه به دل تصمیمی

نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی

یا چرا اصلا من
 
 
عصبانی باشم

با محبت شاید،
 
گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...

          
با خشونت هرگز...

                   
با خشونت هرگز...
 
   
 سهراب سپهری

 

[ یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:14 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

یه مدتی میشه......

 

 
 
یه مدتی میشه که .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.کرم نریخته بودم !!!
http://www.facenaz.net/i/icons/s14.gif

 

[ پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, ] [ 18:2 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

دخت کوچک امروزی

 

 

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

 

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد،

 

 زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

 

دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟

 

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

 

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.

 

معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟

 

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید

 

[ پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, ] [ 18:1 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

دردودل من

 

 

ببینم کسی نمی خواد نظر بده؟؟؟

.

.

.

 

این همه بازدید اونوقت 2 نظر

بابا انصاف داشته باشید

 

[ پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, ] [ 18:0 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

مغزپسرا

 

مغز پسرا
محتویات مغز پسرا:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه جونمن برا چی اومدی پایین؟!!

مگه مغز دارند که محتویات داشته باشه؟؟!?!?!؟؟

 

 

[ پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, ] [ 17:58 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

تست روانشناسی

 

یک تسـت روانشناســی جالـب
به شش سوال زیر به دقت فکر کنید و جوابهای خود را روی یک صفحه کاغذ بنویسید.
 
آنچه را که به طور طبیعی به ذهنتان می رسد

یادداشت کنید. زمان لازم برای آن که خودتان را واقعاً در موقعیتهای گفته شده
احساس کنید، در نظر بگیرید.

به شش سوال زیر به دقت فکر کنید و جوابهای خود را

روی یک صفحه کاغذ بنویسید. آنچه را که به طور طبیعی به ذهنتان می رسد

یادداشت کنید. زمان لازم برای آن که خودتان را واقعاً در موقعیتهای گفته شده احساس کنید، در نظر بگیرید.

 

 

۱- خود را در یک کشتی تصوّر کنید که در حال غرق شدن است. شما خود را به آب می‌اندازید و با شناکردن خود را به یک

قایق نجات می‌رسانید و از آن بالا می‌روید. چند نفر دیگر را در آن قایق نجات همراه خود می‌بینید؟

.

.

.

.

جواب ها نزد خود یادداشت کنید لطفا

.

.

.

.

 

۲- خود را به ساحل می‌رسانید و بیابان وسیعی را در مقابل خود می‌بینید. چند وسیله شخصی و

مقداری خوراکی بر می‌دارید و در جستجوی نجات، راه بیابان را در پیش می‌گیرید. چند جفت کفش برمی‌دارید؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

۳- پس از یک راه‌پیمایی طولانی و سخت، از یک تپه شنی بالا می‌روید و با خوشحالی شهری را در دوردست می‌بینید.

همچنین متوجه می‌شوید که در فاصله‌ای نه چندان دور در سمت راست شما واحه‌ای وجود دارد. آیا ابتدا به آنجا می‌روید

و برای مدتی کوتاه، یا هر چقدر که می‌خواهید استراحت می‌کنید و یا آن که آن را نادیده گرفته به راهتان به سوی شهر ادامه می‌دهید؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

۴- پس از ورود به شهر، قصری توجه شما را به خود جلب می‌کند و تصمیم می‌گیرید که وارد آن شوید

. پس از عبور از دروازه‌ها، خود را در یک راهروی طولانی می‌یابید که به اتاق پادشاه منتهی می‌شود.

وارد اتاق می‌شوید و شاه و ملکه را می‌بینید که در کنار هم به تخت نشسته‌اند. شاه و ملکه چه شکلی هستند؟

و چه ویژگیها و خصوصیاتی را برایتان مجسم می‌کنند؟

.

.

.

.

.

.

.

.

 

۵- از آن اتاق خارج می‌شوید و از یک پلکان مارپیچی پایین می‌روید. تاریک و سایه‌دار است، با مشعل‌هایی بر

روی دیوار که به طور نوبتی روشن و خاموش می‌شوند. همین طور که پائین می‌روید، ناگهان یک زن (اگر شما مرد هستید)

و یا یک شوالیه (اگر شما زن هستید) از کنارتان عبور می‌کند. شما فقط برای یک لحظه صورتش را می‌بینید

و این تصویر، یک نفر که می‌شناسید را به یادتان می‌آورد. او چه کسی است؟

.

.

.

.

.

.

.

.

 

۶- پلّه‌ها شما را به اتاق پذیرایی می‌رساند و شما میز بسیار بزرگی با یک گیلاس پایه‌دار

در وسط آن می‌بینید. به گیلاس نگاه کنید. چقدر آن پر از مایعات است؟

.

.

.

.

.

.

 

جواب های خود را مرور کنید و برای دیدن نتیجه آزمایش به پایین صفحه مراجعه نمائید  

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

فقط بعد از اینکه جواب دادید لطفا

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

 

1-  تعداد دوستان واقعی که دارید.

 

۲-  تعداد عشقهای واقعی که قبل از ازدواج خواهید داشت .

 

۳-  اصول اخلاقی شما در کار.

 

۴-  آنچه تصوّر کرده‌اید آن چیزی است که به نظر شما یک زوج ایده‌آل باید آن گونه باشند.

 

۵-  این همان شخصی است که تا پایان عمر، ذهنتان درگیر اوست .

۶-  میزان پر بودن گیلاس، نشانگر این است که شما در یک رابطه دوستی چقدر از خودتان مایه می‌گذارید.

 

[ چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:, ] [ 20:20 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 56 57 58 59 60 ... 135 صفحه بعد