چه سخت است وصف کسی که معناگر عشق است! مصداق آدمیت!

 

 

همان کسی که می شنود حرفایی که قلبش را می سوزاند و می بیند دردهایی که امانش را می برد.

 

 

ولی خود را به نشنیدن میزند، به ندیدن تا پنهان کند زخمهایی را که به خاطر مهربانیش بر جای مانده

 

 

و پنهان کند، دردهایی را که به خاطر شاد کردن دلی، در سینه اش پنهان مانده!

 

 

 

آری! چه سخت است و چه ماجرای عجیبی  دارد، این " عشق! "

[ پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, ] [ 9:44 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

                  

گاهی وقت ها باید زد به بیخیالی !


از بار مشکلات شانه خالی کنی !


دراز بکشی و ساعت ها به آسمان خیره شوی...


پا روی پا بیندازی و هیچ کاری نکنی..!


یا اصلا، هر کاری که دلت خواست بکنی


مانند کودکی شوی،


بازی کنی، فریاد زنی، بهانه بگیری، بی هوا

بخندی و هر وقت دلت خواست گریه کنی...


آری ! باید گاهی زد به بیخیالی !


آنقدر بیخیال که بتوانی لحظه ای زندگی کنی.

[ پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, ] [ 9:42 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

[ پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, ] [ 9:40 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

اس ام اس جدید ایرانسل:


مشترک گرامی


بخدا اگر بفهمم رفتی رایتل خریدی باهات کات میکنم


۱ بار با همراه اول بهم خیانت کردی


بسه دیگه، تحملشو ندارم!

[ پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, ] [ 9:38 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

 

  وای بچه ها من چقد ناراحت شدم این رف با اینکه خودم پرسپولیسیم  

و عشقس قرمز با این حال وقتی مردم براش گریه میکردن منم ناراحت شدم

[ پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, ] [ 9:28 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

[ پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, ] [ 8:53 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

مراسم شب دوم محرم 92

 

 

ماه اشک های بی اختیار، ماه غمبار اسیران


ماه فریادهای خونین و ماه طنین، مؤید صحرای عشق


ایم ماهو به همه ی شما تسلیت میگم.

[ چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:, ] [ 21:56 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

شعـر و تصاویـری از جنـس قـطـرات بـاران

 
شعـر و تصاویـری از جنـس قـطـرات بـاران





كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا ناكجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران كه می بارد شما را تر كند




شعـر و تصاویـری از جنـس قـطـرات بـاران






چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست ...



شعـر و تصاویـری از جنـس قـطـرات بـاران






ببار ای آسمان،
من کویری خسته ام
پر از خار و خاشاکم،
گلی در بستر خویش ندیده ام
خوب می دانم، تو هم دل گرفته ای
بغض هایت را هدیه به رودخانه احساساتم کن
برای سرسبزی دلم لاله های واژگون را آبیاری کنم
مرغک آواز خوان در کویر من نمی ماند
سایه سارم نیست که مهمانش کنم
ای آسمان ببار برکویر تشنه ام
دیگر از رقص طوفان شنها خسته ام
ببار که من کشتی به گل نشسته ام
چشم انتظار قطره ای باران نشسته ام
من کویری شوره زارم ...
در انتظار باران


شعـر و تصاویـری از جنـس قـطـرات بـاران





می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود
می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد
پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد

[ سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, ] [ 14:14 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


سهراب!

با تو ام ای سهراب!


دانه های دل من!

کاش می شد سر برآری از خاک

تا با تو حرف زنم

از دل تنگم گویم

که هنوز هم

آفتابی هست یک دست.

سارها امده اند .

تازه لادن ها پیدا شده اند.

اما دانه های دل مردم هنوز پیدا نیست!

و من مثل آن روزها، مثل تو اشک می ریزم.

و دگران می خندند!

[ سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, ] [ 14:13 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

«گفتگو با خدا»

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم.

 

خدا گفت: پس می‌خواهی با من گفتگو کنی؟

 

گفتم: اگر وقت داشته باشید.

 

خدا لبخند زد،

 

وقت من ابدی است

 

چه سوالاتی در ذهن داری که می‌خواهی از من بپرسی؟

 

گفتم: چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می‌کند؟

 

خدا پاسخ داد...

 

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می‌شوند.

 

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می‌خورند.

 

این که سلامتشان را صرف به دست آوردن پول می‌کنند

 

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می‌کنند

.

این که با نگرانی نسبت به آینده

 

زمان حال فراموش‌شان می‌شود.

 

آنچنان که دیگر نه در آینده زنگی می‌کنند و نه در حال.

 

این که چنان زندگی می‌کنند که گویی هزگر نخواهند مرد

 

و چنان می‌میرند که گویی هرگز زنده نبوده‌اند.

 

خداوند دست‌های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم.

 

بعد پرسیدم...

 

به عنوان خالق انسان‌ها، می‌خواهید آنها چه درسهایی از زندگی را یاد بگیرند؟

 

خدا با لبخند پاسخ داد،

 

یاد بگیرند که نمی‌توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.

 

اما می‌توان محبوب دیگران شد.

 

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند.

 

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد،

 

بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد.

 

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می‌توانیم زخمی عمیق در دل

 

کسانی که دوستشان داریم، ایجاد کنیم

 

و سال‌ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد.

 

با بخشیدن، بخشش یابد بگیرند.

 

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقاً دوست دارند

 

اما بلد نیستند احساس‌شان را ابراز کنند یا نشان دهند.

 

یاد بگیرند که می‌شود دو نفر به یک موضوع واحد

نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

 

یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشیند

 

بلکه باید خودشان هم خود را ببخشند.

 

 

و یاد بگیرند که من این‌جا هستم.

همیشه.

[ سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, ] [ 14:10 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 62 63 64 65 66 ... 135 صفحه بعد