بچه ها به نظرتون بهترین عنوانی که میشه ،


واسه این عکس انتخاب کرد چیه؟؟؟؟؟؟؟


 

 

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:52 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 


سلام
 
 

یک روز قشنگ یک دل خوش یک لب خندان یک تن سالم

 
آرزوی امروز من برای هر روز تو...
 

 

***

 

یه زمانی من اینجا پست میزاشتم یه جماعتی پَر پَر میشدن....

 
 

 
 

دو سه تا شهید میدادم...

 
 

 
 

پنجاه تا نقص عضو میوفتاد رو دستم....

 
 

 
 

اما حالا چی....!!!!

 
 


 

برید از خدا بترسید..

 
 

.

 
 
 

دریغ از یه کامنت کوچولو

 
 


 

اصنم قهرم

 
 

    

 

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:49 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]




تو مترو یارو دست کرده تو جیبم، دستشو گرفتم میگم راحتی داداش؟ میگه ااا جیبه تو بود؟ بابا بگو دیگه، یه ربعه دارم میگردم،
 
فکر کردم موبایلمو زدن، نزدیک بود داد و بیداد کنم یه بی گناه دستگیر شه!
.
.

.
.

.   
دوستم شکست عشقی خورده

بهم اس داده میگه کاش منم مث تو عوضی و اشغال و پست و خیانت کار بودم

نفهمیدم میخوادزم ازم تعریف کنه یا …..

.
.
 

سوپری محلمون “پوست پسته” میفروشه کیلویی ۱۰هزار تومن!

بابام ازش پرسید این دیگه چه صیغه ایه؟؟؟

میگه یکی اینکه قاطی پسته ها کنی بذاری جلو مهمون که زیاد نشون بده،

دوم اینکه یه بسته نمک بزارین بغل دستتو نمک بزنین و بمکین!

سوم اینکه بذاری جلو در خونه قاطی آشغالا که مردم فکرکنن پسته خوردین!

فکرخوبیه هاااااااااااااااااااااا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.
.


.
 
ﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺧﻼﻑ ﻣﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ

ﺣﻞ ﺍﻟﻤﺴﺎﺋﻞ ﺑﻮﺩ ! ﺍﺯ ﺍﺧﺘﻼﺱ ﻫﻢ ﺟﺮﻣﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻮﺩ!

.
.
.
داریم آبگوشت میخوریم, گوش کوبُ گرفتم دستم ، تیریپ خاطره های کودکی….به بچه خواهرم میگم :
 
خاله جون این گوش کوب سنش از منم بیشتره …. مادرم از اون ور میگه : فایدشم همین طور!!
.
.
.
دزدی لباسی را ربود و به بازار برد تا بفروشد . در بازار لباس را از او دزدیدند . در راه بر گشت ، رفیقش از او پرسید :


” لباس را چند فروختی ؟ ”


گفت : ” به همان قیمت که خریده بودم! ”
.
.
.
افسر: خانم شما با سرعت غیر مجاز رانندگی میکردید

خواهش میکنم بزارید برم، من معلم هستم الان کلاسم دیر میشه

افسر: معلم؟ یه عمر منتظر این روز بودم، حالا شروع کن هزار بار بنویس “من دیگه با سرعت غیر مجاز رنندگی نمیکنم.”

.
.
.
یارو خفاش میبینه از خنده غش میکنه. میگه تاحالا موش چادری ندیده بودم

.
.


.
غضنفر میره خبر مرگ پدرش رو به برادرش بگه میگه: برادر برو بیل با فرغون بیار بریم واسه بابا قبر بکنیم

.
.
دوس دخترم داشتیم از خیابون رد میشدیم ، عینک دودی زده بود. گشت اومد گفت خانوم چه نسبتی با شما دارن؟

منم گفتم : خانوم کور هستن دارم از خیابون رد می کنم.

خخخخخخخخخخ
.
.
.
به غضنفر میگن چرا زنتو با چاقو کشتی ؟ میگه : والا وضع مالیمون خوب نبود که تفنگ بخرم

.
.
.
.
ازجملات قصار غضنفر : هرچی کمتر بهش بیشتر فکر کنى ، بیشتر ناراحتیت کمتر میشه !…
 

.
.


.
معلم تاریخ : حکومت مغول ها از کجا تا کجا بود ؟

حیف نون : آقا مطمئن نیستم ولی فک کنم از صفحه ۱۵ تا ۲۶ !
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه برم مدرسه بعد همه ی معلم ها به صف…………واستا ببینم تو اصن خجالت نمیکشی وایسادی فانتزی منو میخونی؟؟؟
.
.
.


.
بابام : آب یخ نخور چاق میشی!!!!

من: واسه چی؟ چه ربطی داشت؟؟!!!

بابام: آب یخ میخوری، چربیات یخ میزنن سفت میشن چاق میشی…!!!!

.
.
 
.
میازار دلی را که با لایـــــــــــــک خوشست!!

بکککوب لایـــــــک رو که ادمین جان دارد و جان شیرین خوشست!
 

............

به جان خودم اینبار حونده باشی و نظر نذاشته باشی حلالت نمیکنم هر چی خوندی ..

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:45 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

فقط چون گفتی مطلب شاد بنویس

*الا دختر که موي بور داري/ ز دختر بودنت منظور داري

 

 

 بيا تا جزوه‌اي از هم بگيريم/ شنيدم مثل من کنکور داري

 

 

*الا دختر که موهاي تو بوره/ گمونم روسري‌ت از جنس توره

 

 

خودت باربي‌تر از بالابلندان/ چرا داداشت اين‌قد لندهوره

 

 

*الا دختر که تيپت تيپ روزه/ دو چشم روشنت گيتي‌فروزه

 

 

 ادت کردم، ردم کردي، چرا پس؟/ الهي هارد لپ‌تاپت بسوزه

 

 

*الا دختر که دل پيشت اسيره/ وصالت آرزوي اين حقيره

 

 

 اگرچه خونه و ماشين ندارم/ دوبيتي‌هايم اما بي‌نظيره

 

 

*الا دختر که ميک‌آپت غليظه/ ببينم ناخنت رو، واي چه تيزه

 

 

 به چشم خواهري پشتم بخارون/ محبت کن، اگه دستت تميزه

 

 

*دراز گيسوانت چون کمنده/ جمالت رشک گلراز هلنده

 

 بيا پايين، خيالم را نپيچون/ الا دختر که مضمونت بلنده

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:44 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

تاحالا انقد عاشق بودین یا همیشه بفکره خودتون بودین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 18:47 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]


اوس اصغر به دخترش شبنم، گفت، بنشین که صحبتی دارم،

شاکی ام ، دلخورم ، پکر شده ام،

چون که امروز با خبر شده ام،

که تو در کوچه ای همین اطراف،

با جوانی جُلنبر و الاف،

سخت سرگرم گفت و گو بودی ،

چه شنیدی از او ؟ چه فرمودی؟

رفته بالا فشارم ای گاگول،

سکته کرده ام مطابق معمول،

ای پدر سوخته ، بدم الان ،

پدرت را درآورد مامان،

میروی "داف" میشوی حالا؟

فکر کردی که من هویجم ، ها؟

بزنم توی پوز تو همچین،

که بیاید فکت به کُل پایین؟

دخترم جامعه خطرناک است،

بچه ای تو ، مخت هنوز آک است،

آن پدر سوخته چه می نالید؟

بر سرت داشت شیره می مالید؟

بست لابد برای تو خالی،

وای از این عشقهای پوشالی!

شبنم آنگاه بعد از این صحبت ،

گفت بابا خیالتان راحت ،

من فقط فحش بار او کردم ،

ناسزاها نثار او کردم،

پیش اهل محل به او گفتم :

به تو هم می شود که گفت آدم؟

بچه در راهه ، پس کجاهایی؟

خواستگاری چرا نمی آیی؟

تا که اوس اصغر این سخن بشنید،

کُل فکش به سمت چپ پیچید،

کله اش روی شانه اش ول شد،

سکته اش مثل این که کامل شد

گل

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 18:46 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

شمع

 

دوستی می گفت

خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند

تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس ، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.


هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.

هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:

استاد همه حاضرند!

و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:

استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.

 

امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است:

 

هیچ کس زنده نیست ... همه مردند ...

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 18:44 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

193.jpg

 

بـــرای فـــرامـوش کــردنــت ،

 

هـــرشــب آرزوی آلـزایـمـــر مـی کنـــم …

 

خــوش بــه حــال تـو …

 

کــه وقتــی ” او ” آمـــد …

 

بـدونِ هـیـــچ درد ســـری ،

 

فـــرامــوشــــــم کــــردی … !

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 18:43 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

 

گاهی دست خودم را میگیرم، می برم هوا خوری


یاد تو هم که همه جا با من است…

تنهایی هم که پا به پایم، می دود…

میبینی؟!

وقتی که نیستی هم، جمعمان جمع است…

http://www.iramit.com/file/pic/photo/2013/08/73a68a3d1ee50dc7b498bf9ccdd6ced4_500.jpg

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 18:43 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]

یـن روزهـا . . .
نـمـازم را شـکـستـه مـی خـوانـم!
چـهـار فـرسـخ دور افـتـاده ام
از چـشـمـانـت . . .

چهار فرسخ

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 18:41 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 71 72 73 74 75 ... 135 صفحه بعد