بچه ها به نظرتون بهترین عنوانی که میشه ،
واسه این عکس انتخاب کرد چیه؟؟؟؟؟؟؟
***
بيا تا جزوهاي از هم بگيريم/ شنيدم مثل من کنکور داري
*الا دختر که موهاي تو بوره/ گمونم روسريت از جنس توره
خودت باربيتر از بالابلندان/ چرا داداشت اينقد لندهوره
*الا دختر که تيپت تيپ روزه/ دو چشم روشنت گيتيفروزه
ادت کردم، ردم کردي، چرا پس؟/ الهي هارد لپتاپت بسوزه
*الا دختر که دل پيشت اسيره/ وصالت آرزوي اين حقيره
اگرچه خونه و ماشين ندارم/ دوبيتيهايم اما بينظيره
*الا دختر که ميکآپت غليظه/ ببينم ناخنت رو، واي چه تيزه
به چشم خواهري پشتم بخارون/ محبت کن، اگه دستت تميزه
*دراز گيسوانت چون کمنده/ جمالت رشک گلراز هلنده
بيا پايين، خيالم را نپيچون/ الا دختر که مضمونت بلنده
اوس اصغر به دخترش شبنم، گفت، بنشین که صحبتی دارم،
شاکی ام ، دلخورم ، پکر شده ام،
چون که امروز با خبر شده ام،
که تو در کوچه ای همین اطراف،
با جوانی جُلنبر و الاف،
سخت سرگرم گفت و گو بودی ،
چه شنیدی از او ؟ چه فرمودی؟
رفته بالا فشارم ای گاگول،
سکته کرده ام مطابق معمول،
ای پدر سوخته ، بدم الان ،
پدرت را درآورد مامان،
میروی "داف" میشوی حالا؟
فکر کردی که من هویجم ، ها؟
بزنم توی پوز تو همچین،
که بیاید فکت به کُل پایین؟
دخترم جامعه خطرناک است،
بچه ای تو ، مخت هنوز آک است،
آن پدر سوخته چه می نالید؟
بر سرت داشت شیره می مالید؟
بست لابد برای تو خالی،
وای از این عشقهای پوشالی!
شبنم آنگاه بعد از این صحبت ،
گفت بابا خیالتان راحت ،
من فقط فحش بار او کردم ،
ناسزاها نثار او کردم،
پیش اهل محل به او گفتم :
به تو هم می شود که گفت آدم؟
بچه در راهه ، پس کجاهایی؟
خواستگاری چرا نمی آیی؟
تا که اوس اصغر این سخن بشنید،
کُل فکش به سمت چپ پیچید،
کله اش روی شانه اش ول شد،
سکته اش مثل این که کامل شد
دوستی می گفت
خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند
تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس ، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.
هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.
هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:
استاد همه حاضرند!
و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:
استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است:
هیچ کس زنده نیست ... همه مردند ...
بـــرای فـــرامـوش کــردنــت ، هـــرشــب آرزوی آلـزایـمـــر مـی کنـــم … خــوش بــه حــال تـو … کــه وقتــی ” او ” آمـــد … بـدونِ هـیـــچ درد ســـری ، فـــرامــوشــــــم کــــردی … !