گرفته دلم ، کجایی که سرم را بگذارم بر روی شانه هایت
تا پی ببرم به آن دل پر از نیازت
تا تو را در میان بگیرم
تا همانجا در آغوشت برایت بمیرم
سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی…..
گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی…..
گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی….. او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را
هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :
دیوانه باران زده
هوا سنگین بود
آسمان بارانش گرفته بود
وپسرکی خیس از بی سرپناهی آهسته میگفت:
خدایا گریه نکن, درست میشه
از من به تو نصیحت
اونیکه یک بار تنهات گذاشته بازم تنهات میزاره
اونیکه یک بار بهت خیانت کرده بازم خیانت می کنه
اونیکه یک بار رفیق نیمه راه شده بازم وسط راه رهات می کنه
اونیکه رفته دیگه رفته . درو به روش ببند و نزار با زندگیت بازی کنه
دیگه هیچ وقت بهش اعتماد نکن
هیچ وقت`
دل درد گرفته ام ان قدر که فنجـــــــــــــــــــان های قهــــــــــــــــــــــــــــوه را سرکشیده ام
امـــــــــــــا…
تو تــــــــــــــه هیچکدام نبودی…